مسافرت به زنجان
هیمای عزیز
قربونت بشم که هر روز یه چیز تازه یاد میگیری دوست عزیزم دیشب لثه ات میخارید دوباره اذیت شدی بهانه گیری میکردی خیلی هم حوصله نداشتی برات یه کم کتاب خوندم و باهم توپ بازی کردیم قربون چشمات ت ت ت عزیز دلم برات سی دی نی نی کوچولو رو که میزارم کلی ذوق میکنی خیلی ی ی ی ی با دقت بهش نگاه میکنی ،عاشق پیام های بازرگانی هستی وقتی که پخش میشه تمام حواست بهشه حتی اگه صدات کنیم اصلاً نگاه نمیکنی، جدیداً که قل میخوری میری سمت سه راهی تلویزیون ...
نویسنده :
مامانیش
15:16
مسافرت به مشهد
این عکسم داخل ماشین ازت گرفتم گذاشتم جلوی پای خودم زیر داشبورد ماشین اینم ساعت 11.30 شب که رفته بودیم حرم برای زیارت شما هم از بس تو ماشین شیطونی کردی خسته شدی خوابیدی ...
نویسنده :
مامانیش
14:55
کیک خوردن هیما
دیشب بابا کیک خرید رفتیم خونه خاله فاطی اینا وقتی کیک رو اوردیم قبلش گفتم از تو عکس بندازم بزاریم تو وبت یه لحظه ازت غافل شدیم دیدیم چنگ زدی به کیک و یه مشت برداشتی ما هاج و واج نگاهت میکردیم تو هم دستو میخوردی عسل مامان ...
نویسنده :
مامانیش
13:22
بدون شرح
اولین سفرت با ماشین بابایی
ساعت 6غروب راه افتادیم رفتیم زنجان خونه دایی نصف شب رسیدم ولی تو خیلی خسته شده بودی با این حال صبح که داشتیم ازت عکس مینداختیم چشماتو باز میکردی ...
نویسنده :
مامانیش
16:26