هیماهیما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

بانی عشق(عشق مامان و بابا)

هیمای عزیز

قربونت بشم که هر روز یه چیز تازه یاد میگیری دوست عزیزم دیشب لثه ات میخارید دوباره اذیت شدی بهانه گیری میکردی خیلی هم حوصله نداشتی برات یه کم کتاب خوندم و باهم توپ بازی کردیم قربون چشمات ت ت ت عزیز دلم برات سی دی نی نی کوچولو رو که میزارم کلی ذوق میکنی خیلی ی ی ی ی با دقت بهش نگاه میکنی ،عاشق پیام های بازرگانی هستی وقتی که پخش میشه تمام حواست بهشه حتی اگه صدات کنیم اصلاً نگاه نمیکنی، جدیداً که قل میخوری میری سمت سه راهی تلویزیون ...
30 مهر 1392

مسافرت به مشهد

این عکسم داخل ماشین ازت گرفتم گذاشتم جلوی پای خودم زیر داشبورد ماشین اینم ساعت 11.30 شب که رفته بودیم حرم برای زیارت شما هم از بس تو ماشین شیطونی کردی خسته شدی خوابیدی   ...
29 مهر 1392

کیک خوردن هیما

دیشب بابا کیک خرید رفتیم خونه خاله فاطی اینا وقتی کیک رو اوردیم قبلش گفتم از تو عکس بندازم بزاریم تو وبت یه لحظه ازت غافل شدیم دیدیم چنگ زدی به کیک و یه مشت برداشتی ما هاج و واج نگاهت میکردیم تو هم دستو میخوردی عسل مامان ...
29 مهر 1392