هیماهیما، تا این لحظه: 11 سال و 15 روز سن داره

بانی عشق(عشق مامان و بابا)

اولین عید ددددددددخممممممممممممممل گلم

   زلال ترین شبنــم شــادی را همیشه بر لبانت آرزو دارم نه برای امروزت بلکه برای فردای هر روزت عیدت مبارک دخمل گلم خداوندا ، در این واپسین روزهای سال دلم را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده که هر کجا تردیدی هست ایمان ، هر کجا زخمی است مرهم ، هـر کجا نومیدی هست امید و هر کـــجا نفرتی هسـت عشق جـای آن را فرا گیرد پیشاپیش ســال نو به همه دوستان مبارک  ، انشااله سال خـــــــــــوبی داشته باشید   ...
26 اسفند 1392

روزهای شلوغ پر از اضطراب

عززززززززززززززززززززززیزززززززززززززززززززززز دل مامان دو تا دندون پاینش در آمده قربونش بشم که داره دندونهای بالاشم در میاد و درد زیادی داره جمعه ای که گذشت با بابایی رفتیم سر خاک مادر بزرگ (مامان و بابا) موقع برگشتم اااااااااااااااااااااااااااینقدر شیطونی کردی تا خوابت برد  مامانی این روزها سرش خیلی شلوغ بابت کار و خونه تکانی خیلی دوست داشتم لحظه  به لحظه خاطراتتو ثبت میکردم عزیزم،اخه خیلی شیرین زبون شدی ...
19 اسفند 1392

کوتاه اما مفید

دخمل مامان بزرگ شده دیگه کم و بیش میتونی چند کلمه بگی  اَوو میگی پشت تلفن و آیفون بَ ب میگی تا بابا نگاهت کنه عروسکتو میگم بوسش کن بوس میکنی وقتی میگم عروسکتو بغل کن بغل میکنی چند ثانیه هم وایمیستی عروسک مامان هر روز داره شیرین تر میشه و شیرین زبونیاش بیشتر دووووووووووووووووووووووووووووووووووووست دارم ...
28 بهمن 1392

دندون ریزه

هیما در حال درآوردن اولین دندوناشه دیشب نگاه کردم معلومه و با دست هم کاملاً حس میشه ، ولی شبها خواب رو از ما گرفته و اینقدر نق میزنه که نگو خدا کنه به راحتی دندوناش در بیاد، ...
8 بهمن 1392

توفیق اجباری

سه شنبه و چهارشنبه مجبور شدم با خودم ببرمت سر کار چون مامانی رفته بود مشهد این دو روزه خیلی خسته شدی قربونت بشم چند تا عکس قبل و بعد از سرکار ازت انداختم اینجا ساعت 8 صبح آماده ات کردم ببرمت سر کار اینم عکسهای سر کار که خیلی خسته شده بودی اینم کارمند کوچولوی ما ...
30 دی 1392